فرار؟! وانشات از ران
سناریو: فرار از ران هیتانی (وقتی میفهمی خلافکاره )
---
- تو چند ماهی است که با **ران هیتانی** رابطه داشتهای. او همیشه مرموز بود، اما بهت احساس امنیت میداد... تا امروز.
- یک شب، تصادفی پیامهای مشکوکی روی گوشیش میبینی: **"تراکنش مواد فردا انجام میشه. مواظب پلیس باش."**
- قلبت میایستد. *"نه... ران واقعاً یه خلافکاره؟!"*
- همان لحظه، او از پشت در میآید و متوجه نگاه وحشتزدهات میشود. چشمانش سرد میشوند: *"چی دیدی؟"*
- میدانی اگر الآن واکنش شدیدی نشان بدهی، خطرناک است. پس یک نفس عمیق میکشی و میگویی: *"هیچی... فقط یه پیام تبلیغاتی بود."*
- ران شک دارد، اما حرفت را میپذیرد. آن شب، در حالی که او خواب است، بیصدا وسایل ضروریات را جمع میکنی.
- گوشی را روی حالت پرواز میگذاری و یک پیام برای دوست مورداعتمادت مینویسی: *"مشکل پیش اومده. باید ناپدید بشم. کمکم کن."**
فرار در نیمهشب
- آرام از تخت بلند میشوی، اما کفتخت چوبی زمین **جیرجیر** میکند!
- ران یکلحظه چشم باز میکند. *"کجا میری؟"*
- بدون فکر جواب میدهی: *"دستشویی!"* ولی میدانی دیگر فرصت نیست... باید **الان** فرار کنی!
- در را میکوبی و با تمام سرعت از پلهها پایین میپری. صدای قدمهای ران از پشت سر میآید: *"صبر کن! همهچی رو میتونم توضیح بدم!"*
### ** تعقیب در خیابانهای تاریک**
- بیرون هوا بارانی است. چراغهای خیابان سوسو میزنند. میدوی، اما ران سریعتر است.
- یک لحظه تصمیم میگیری: **به سمت یک کافه شلوغ میپری** و فریاد میزنی: *"کمک! این مرد میخواد منو بکشه!"*
- مردم دورت جمع میشوند. ران میایستد و با چهرهای سرد نگاهت میکند. میداند اگر الآن کاری کند، پلیس را به خود جلب میکند.
- او آرام پشتش را به تو میکند و در تاریکی ناپدید میشود... اما تو میدانی این **پایان ماجرا نیست**.
---
### **پایان **
- تو در یک اتاق امن، با یک فنجان چای داغ، به آیندهای نامعلوم فکر میکنی.
- موبایل روشن میشود. یک پیام ناشناس:
**"میدونی که نمیتونی از دستم فرار کنی... ولی فعلاً آزادی. به خاطر گذشتههام."**
- میلرزی... آیا واقعاً رها شدهای؟ یا او فقط منتظر فرصت است؟
---
چطور بود ؟
#ران
#هایتانی
#بونتن
#توکیو_ریونجرز
#انیمه
---
- تو چند ماهی است که با **ران هیتانی** رابطه داشتهای. او همیشه مرموز بود، اما بهت احساس امنیت میداد... تا امروز.
- یک شب، تصادفی پیامهای مشکوکی روی گوشیش میبینی: **"تراکنش مواد فردا انجام میشه. مواظب پلیس باش."**
- قلبت میایستد. *"نه... ران واقعاً یه خلافکاره؟!"*
- همان لحظه، او از پشت در میآید و متوجه نگاه وحشتزدهات میشود. چشمانش سرد میشوند: *"چی دیدی؟"*
- میدانی اگر الآن واکنش شدیدی نشان بدهی، خطرناک است. پس یک نفس عمیق میکشی و میگویی: *"هیچی... فقط یه پیام تبلیغاتی بود."*
- ران شک دارد، اما حرفت را میپذیرد. آن شب، در حالی که او خواب است، بیصدا وسایل ضروریات را جمع میکنی.
- گوشی را روی حالت پرواز میگذاری و یک پیام برای دوست مورداعتمادت مینویسی: *"مشکل پیش اومده. باید ناپدید بشم. کمکم کن."**
فرار در نیمهشب
- آرام از تخت بلند میشوی، اما کفتخت چوبی زمین **جیرجیر** میکند!
- ران یکلحظه چشم باز میکند. *"کجا میری؟"*
- بدون فکر جواب میدهی: *"دستشویی!"* ولی میدانی دیگر فرصت نیست... باید **الان** فرار کنی!
- در را میکوبی و با تمام سرعت از پلهها پایین میپری. صدای قدمهای ران از پشت سر میآید: *"صبر کن! همهچی رو میتونم توضیح بدم!"*
### ** تعقیب در خیابانهای تاریک**
- بیرون هوا بارانی است. چراغهای خیابان سوسو میزنند. میدوی، اما ران سریعتر است.
- یک لحظه تصمیم میگیری: **به سمت یک کافه شلوغ میپری** و فریاد میزنی: *"کمک! این مرد میخواد منو بکشه!"*
- مردم دورت جمع میشوند. ران میایستد و با چهرهای سرد نگاهت میکند. میداند اگر الآن کاری کند، پلیس را به خود جلب میکند.
- او آرام پشتش را به تو میکند و در تاریکی ناپدید میشود... اما تو میدانی این **پایان ماجرا نیست**.
---
### **پایان **
- تو در یک اتاق امن، با یک فنجان چای داغ، به آیندهای نامعلوم فکر میکنی.
- موبایل روشن میشود. یک پیام ناشناس:
**"میدونی که نمیتونی از دستم فرار کنی... ولی فعلاً آزادی. به خاطر گذشتههام."**
- میلرزی... آیا واقعاً رها شدهای؟ یا او فقط منتظر فرصت است؟
---
چطور بود ؟
#ران
#هایتانی
#بونتن
#توکیو_ریونجرز
#انیمه
- ۴.۴k
- ۱۷ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط